بحث عدالت يکي از معدود بحث هاي محوري و اساسي است که در حوزه هاي گوناگون علم و فلسفه مطرح و از جايگاهي رفيع برخوردار است. در حوزه ي الهيات، اين بحث موجب پيدايش مکتب هاي گوناگون شده است. در فلسفه ي اخلاق نيز با توجه به موضوع عدالت، رويکردهاي متفاوتي شکل گرفته است. در فلسفه ي سياسي نيز امر به همين منوال بوده است. بحث عدالت، هم در حوزه ي مسائل فردي مطرح است و هم در حوزه ي مسائل اجتماعي؛ آنجا که به فرد و مسائل فردي مربوط مي شود عنوان فلسفه اخلاقی به خود مي گيرد و آنجا که پاي مسائل اجتماعي و جوامع انساني به ميان مي آيد، عنوان فلسفه ي سياسي دارد.از عدالت اجتماعی تعریف واحدی وجود ندارد. برخی عدالت اجتماعی را به معنای کاهش نابرابریهای موجود در زمینه قدرت سیاسی، پایگاه اجتماعی و برخورداری از منابع اقتصادی عنوان کردهاند. گروهی نیز آن را توزیع قابل دفاع سودها یا پاداشها در جامعه میدانند. با وجود این، هیچکس نسبت به اصالت و حقانیت عدالت اجتماعی تردیدی ندارد و دستیابی به آن یکی از اساسیترین اصول نظامهای اجتماعی است. بدون تحقق عدالت اجتماعی، حفظ وحدت ملی و مشروعیت نظام سیاسی امکانپذیر نیست. در گام اول عدل را در لغت به تقویم، تسویه، موازنه، استقامت ونظیر و مثل، معنی کرده و آن را ضدظلم و جور دانستهاند ، البته عدل از آن دسته واژگانی است که معانی متقابل دارد؛ هم دلالت بر استواء، اذن و همانندی میتواند داشته باشد و هم اعوجاج و انحراف. معانی یادشده نیز همگی به همین معانی استواء و یا اعوجاج بازمیگردند. الفاظ عدل و عدالت هم در مورد فرد و هم در مورد اجتماع بهکار میروند عدالت اجتماعی و عدالت فردی. در مورد دوم از پسندیدگی و هماهنگی و توازن روحی و اخلاقی فرد خبر میدهیم که نتیجه این استواء و اعتدال نفسانی دوری از انحرافات بزرگ و عدماستمرار خطا و اصرار نکردن بر خطاها و انحرافهای کوچک است؛ چراکه حالت طبیعی نفس، اعتدال و استواء است و اگر زمانی،کمی هم از این حالت فاصله گرفت طبعاً به این وضع بازمیگردد. اما مورد اول، یعنی عدالت اجتماعی از وضعیتی در اجتماع خبر میدهد نه در فرد؛ یعنی استواء و اعتدال ومساوات در جامعه و نبود ظلم در آن. این روابط اجتماعی و نهادهای مجتمع هستند که وجود ویژگیهایی در آنها، میزان تحقق عدالت اجتماعی را نشان میدهد. عدالت ازجمله مفاهیم و گمگشتههای جوامع انسانی است که در برهههای مختلف تاریخ دولتهای بسیاری تلاش داشتهاند که به آن دست یازند. به هر روي بحث عدالت از بحث هايي فراگير و جهان شمول است که مي تواند در هر جا متناسب با نيازها و انتظارات افراد مطرح گردد. با توجه به اينکه بحث عدالت اجتماعی از يک سو حايز اهميت است و در اسلام بيش از اندازه مورد عنايت قرار گرفته است و از سوي ديگر، انديشمندان کمتر به آن پرداخته و بيشتر به عدالت الهي توجه داشته اند، نوشتار حاضر کوششي است در جهت آشنايي بيشتر با مباحث عدالت اجتماعي و نظرياتي که تاکنون در اين خصوص مطرح گرديده اند. بدين منظور، ابتدا گونه هاي متفاوت عدالت را مورد توجه قرار مي دهيم و سپس نظريات اساسي موجود در اين حوزه را به طور اجمال مرور و ارزيابي خواهيم کرد . اما در ایران با توجه به وجود منابع بسیار زیاد و استعدادهای شگرف در همه زمینه ها به جنس قاطع میتوان گفت که عدالت اجتماعی از هیچ جایگاهی برخوردار نیست چرا که از این استعدادها به نحو صحیح استفاده نمی شود و دوم اینکه رابطه به ضابطه ترجیح داده میشود و طبیعی است در چنین شرایطی هیچ چیز سر جای خود نیست اگر ما در یک نگاه به شهرهای دیگر در ایران نگاه کنیم آن وقت است که میتوانیم عین صداقت گفته های بنده را تصدیق کنید . به عنوان مثال استان سیستان و بلوچستان یک از این نوع میباشد که این استان با توجه به دارا بودن منابع معدنی و انسانی غنی با مشکلات فاجعه باری دست به گریبان میباشد و دلیل اصلی آن نبود مدیران و مسوولان کارآمد یعنی افرادی صاحب فن و نظر در پستها و مسولیتهای مدیریتی این استان و حتی میتوان گفت در کل ایران افرادی که به جز به منافع خود و افراد دور و اطراف خود به چیز دیگری فکر نمیکنند . با توجه به این که حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت دین سالار میباشد همین نوع دین سالار بودن حکومت سبب ایجاد نا هماهنگی در توزیع عدالت در سطح اجتماع و میتوان گفت کل کشور میشود . برای اجرای عدالت اجتماعی نیاز به یک سری قوانین تکمیل میباشد تا بتوان به معنای واقعی عدالت را در یک کشور و یک جامعه اجرائی کرد . قانون مجموعه مقرراتی است که برای استقرار نظم در جامعه وضع می گردد. کارویژه اصلی قانون، تعیین شیوه های صحیح رفتار اجتماعی است و به اجبار از افراد می خواهد مطابق قانون رفتار کنند. طبق اصول جامعه شناختی، فردی بهنجار تلقی می شود که طبق قوانین جامعه رفتار نماید. اما آیا متابعت از هر قانونی سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت می گردد؟
در پاسخ باید گفت که هر قانونی توان چنین کاری را ندارد. قانون در صورتی تعادل بخش است که خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به این است که منبع قانون ، قانون گذاران و مجریان آن عادل باشند. تنها در چنین صورتی است که قانون مندی افراد سبب عادل شدن آنها می گردد. قانون علاوه بر عادلانه بودن باید با اقبال عمومی مردم نیز مواجه شود که البته وقتی مردم منبع قانون را قبول داشته باشند و به عدالت قانون گذاران و مجریان آن اعتماد یابند، قانون را می پذیرند و به آن عمل می کنند. مورد بعدی به ساخت طبقاتی جامعه مربوط میشود. بدیهی است که شکلگیری جامعه مدنی منوط به رشد طبقه متوسط است. هراندازه که از تعداد طبقات بالا و پایین کاسته و به جمعیت طبقه متوسط اضافه شود، مفهوم شهروندی نیز قویتر و نیرومندتر میشود .
برقراری عدالت در شهر یکی از مباحث جدی پیشِ روی برنامهریزان و مدیران شهری است. از مضامین اصلی عدالت در شهرها نیز توزیع عادلانۀ خدمات و امکانات در شهر است. هدف پژوهش پیشِ رو بررسی نحوۀ توزیع خدمات آموزشی مقطع راهنمایی در شهر میاندوآب است که یکی از شهرهای میانهاندام استان آذربایجان غربی است و اینکه آیا این خدمات عادلانه در میان نواحی این شهر توزیع شده است و همۀ شهروندان بهطور مساوی به این خدمات دسترسی دارند. از میان افرادی که نقشی برجسته در شناساندن عدالت اجتماعی دارد میتوان به جان رولز اشاره کرد : جان راولز متولد ۱۹۲۱ بود وی در سال ۲۰۰۲ درگذشت . از برجسته ترين نظريه پردازان سياسي معاصر است. کتاب هاي مهم او از نظريه عدالت که در سال ۱۹۷۱ انتشار یافت و ليبرالبيسم سياسي که در سال ۱۹۹۳ منتشر شد و هسته اصلي مقاله او عدالت به مثابه انصاف ، انتشار يافت. او کوشيده در نظريه عدالت رويکرد عام گرايانه، براي مسايل اساسي فلسفه سياسي مثل برابري، آزادي، مشروعيت سياسي نهادهاي حقوقي، سياسي و نوع حکومت مطلوب، با توسل به شيوه ي نظرورزي ضمن الهام از روش هابز و نگرش کانت پاسخ هاي شايان توجهي داشته باشد. مفهوم عدالت مفهوم سازمان بخشي در نظريه راولز است. راولز در نظريه مشهور خود در باب عدالت، مفهومي را درنظر دارد که بر نهادهاي اجتماعي اطلاق مي شود. وي اين معنا را اساسي مي داند و معتقد است که اگر اين معنا فهم شود، ساير معاني عدالت به آساني و به سرعت پذيرفته مي شوند. به عقيده راولز عدالت به آساني و به سرعت پذيرفته مي شود. اوعدالت را در معناي متعارفش حاکي از فقط يکي از فضائل عديده¬ي نهادهاي اجتماعي گرفته زيرا نهادهاي اجتماعي مي توانند مهجور، منسوخ يا فاقد کارايي باشند و در عين حال ناعادلانه نباشد. عدالت را نبايد تصوري حاکي از جميع اوصاف يک جامعه خوب انگاشت. عدالت فقط يک جزء از اين تصور و مفهوم است. راولز توجه خود را معطوف به معناي متعارف عدالت مي داند که بر اساس آن عدالت در اصل عبارت است از حذف امتيازات بي وجه و ايجاد تعادل واقعي در ميان خواسته هاي متعارض انسان ها، در ساختار يک نهاد اجتماعي. نظريه عدالت جان راولز داراي دو اصل مهم و کليدي است. البته به عقيده راولز عدالت اصول ديگري نيز دارد اما اين دو، اصول اساسي و تعيين کننده عدالت به شمار مي روند. به موجب اصل اول هر شخصي که در يک نهاد اجتماعي شرکت يا تحت تأثير آن واقع است، نسبت به گسترده ترين آزادي که با آزادي اي مشابه براي همه سازگار باشد حقي برابر دارد.او عدالت را هسته مرکزي نظام فلسفي خود قرار داده و آن را مقدمترين فضيلت جامعه سياسي ميشمارد. کاهش فقر ومحروميت، اشتغال تأمين نيازهاي اساسي(مسکن – بهداشت – آموزش) ثبات قيمت ها متناسب با دستمزدها توزيع عادلانه درآمد وثروت برقراري امنيت و نظم تأمين حقوق همه جانبه افراد – تأمين اجتماعي و خدمات رفاهي متغيرهاي عدالت اجتماعي هستند. با امید به روزهائی که ما شاهد برقراری عدالت اجتماعی به معنای واقعی کلمه در ایران و سرتاسر جهان باشیم .
نگارش متن : فعال حقوق بشر ، حمیدرضا تقی پور دهقان تبریزی