روشنفکری دینی پروژه ناتمامی است که از بد روزگار اغلب نظریهپردازانش در این سو و آن سوی جهان پراکنده شدهاند. آنها حالا نه صدای واحدی دارند و نه تریبون قدرتمندی که حلقه وصلشان به یکدیگر باشند. وضعیت با دو دهه پیش متفاوت شده است. زمانی که روشنفکران دینی گروهی مرجع به حساب میآمدند و طنین صدایشان چنان قدرتمند بود که فضای دانشگاهها را در ایران تحت سلطه خود داشت. مهمترین تریبون این جریان یعنی مجله کیان نیز بیشتر از یک رسانه نقش یک حلقه فکری را بازی میکرد. زنجیرههای این حلقه را در آن زمان به غیر از عبدالکریم سروش٬ کسانی مانند اکبر گنجی٬ غلامرضا کاشی٬ محسن آرمین٬ علیرضا علویتبار٬ آرش نراقی و سعید حجاریان تشکیل میدادند. حالا پس از ۲۰ سال هر کدام از دستاندارکاران کیان سرنوشتی متفاوت پیدا کردهاند و مسیری را پیموده اند که دیگر امکان یکصدایی را نمیدهد.کیان در دی ماه سال ۱۳۷۹ به دستور دادستانی تهران بعد از ۹ سال فعالیت به تیغ توقیف مبتلا شد و این درست زمانی بود که روشنفکران دینی آرام آرم ناکام ماندن ایدههایشان را به چشم میدیدند. تلاش فکری و فرهنگی این گروه برای ایجاد پیوندی پایدار میان دین و دموکراسی به دیوار آهنین حاکمیتی خورد که هیچگونه عقبنشینی را خوش نمیداشت.

دلخوشی روشنفکران دینی برای عاقبت به خیر شدن پروژه اصلاحات سیاسی زودتر از آنچه فکر میکردند بدل به یاس شد و تیر آخر بر رویاهای این طیف در تیرماه سال ۱۳۸۴ اصابت کرد. زمانی که آنها با شوک محمود احمدینژاد دریافتند که هر چه در سالهای پیش از آن رشته بودهاند از هم باز شده است. فعالان جنبش دانشجویی به عنوان مهمترین متحدان روشنفکری دینی در گذر زمان به ایده پیوند دین و دموکراسی عمیقا شک کردند. جریان تحکیم وحدت که صدای تغییر در دانشگاهها بود در آستانه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۴ حتی حاضر نبود دیگر صدای روشنفکران دینی را بشنود چه رسد به آنکه بخواهد مبلغ و مدافع این صدا در جامعه باشد. مشکل این نبود که نواندیشان دیگر تریبونی به قدرتمندی کیان نداشتند بلکه اعتبار آنها به عنوان یک جریان منجی و دارای قدرت تغییر مورد تردید قرار گرفته بود.
آنها در سالهای قبل٬ بیش از اندازه حیات خود را به حیات دولت وابسته کرده بودند و پروژهشان از یک پروژه فکری و فلسفی بدل به یک پروژه سیاسی شده بود. در نتیجه شکست دولت٬ شکست آنان نیز بود. در اغمای ۴ ساله تا خرداد ٬۱۳۸۸ رد روشنفکران دینی را میشد در رسانههایی گرفت که الزاما به آنها اختصاص نداشت. فصلنامه مدرسه تنها تریبون اختصاصی این جریان در دولت اول احمدینژاد بود که آن هم بیش از دو سال عمر نکرد و در آبان سال ۱۳۸۶ با سرنوشتی مشابه دهها نشریه دیگر٬ راهی دیار توقیف شد.
موج ۸۸ بدل آغازی دوباره برای جریان نواندیشی دینی شد. در فضای ملتهب پس از انتخابات رجعتی غیرمنتظره به آنها و آرایشان دیده میشد. فقط بیانیهها و موضعگیری کسانی مانند عبدالکریم سروش نبود که بیش از گذشته مورد توجه قرار میگرفت بلکه حتی مراجع نواندیشی مانند آیتالله منتظری و آیتالله صانعی با محبوبیت اجتماعی روبرو شدند. علیرغم این اقبال اجتماعی اما دیگر حکومت تاب تحمل صدای روشنفکران دینی را نداشت و مشخص بود که هیچ حرکتی از جانب آنان تحمل نخواهد شد. فصل بعدی فصل بستن چمدانها و وداع با وطن بود. گروهی راهی اروپا و گروهی رهسپار کانادا و آمریکا شدند. آنها که در وطن ماندند راه آسانی پیش پایشان نبود. در نتیجه یا خود را در سلولهای اوین و راهروهای دادگاه دیدند یا جبر سکوت را پذیرفتند.

برای روشنفکران دینی مهاجر اما انگیزه تازهای ایجاد شده بود که در فضای باز و فارغ از ترسهای امنیتی یکبار دیگر بخت خود را برای داشتن تریبونی واحد و رساندن صدایی قدرتمند به مخاطبانشان بیازمایند. برای این هدف آنها به سراغ رسانههای آنلاین رفتند که امکان پیوند به یکدیگر را فارغ از جدا افتادگی جغرافیایی میداد. رسانههایی با بودجههای محدود و تحریریههایی کمتعداد که کار را در رقابت نفسگیر با سایر رسانهها سختتر میکرد. اصرار آنها برای نپذیرفتن حمایتهای مالی از موسسات و نهادهای غربی هم باعث شده که تنگنای مالی جزئئ جدانشدنی از رسانههای روشنفکران دینی باشد و در مواردی کار را به تعطیلی یا انفعال کامل رسانه بکشاند.
مشکل اما ابعاد دیگری هم دارد. در سالهای اخیر تضادهای فکری در بین نواندیشان دینی مهاجر عمیقتر شده و برای نمونه بحثهای اخیر عبدالکریم سروش درباره رویاهای رسولانه و جایگاه وحی در اسلام به جدال فکری کم سابقهای میان نواندیشان دینی دامن زده است.
بیشتر بخوانید:رویاهای رسولانه؛ زهی کرشمه خوابی که به ز بیداری ست بیشتر بخوانید:ده نکته در نقد نظریه ‘رؤیاهای رسولانه’ عبدالکریم سروش
مشکلات زندگی در مهاجرت هم هرچند اغلب به زبان نمیآید اما عاملی کلیدی در انفعال روشنفکران مذهبی است. آنها میخواهند هویت فکری خود را حفظ کنند و برای مثال در پاریس به مناسبت محرم و رمضان برنامههای دینیشان را برگزار میکنند. وضعیت آنها به خوبی بیانگر دشواریهای یک روشنفکر دینی در مهاجرت است.
عدم دسترسی به جامعه مخاطب از یک طرف و عدم استقبال از جامعه میزبان از طرف دیگر باعث شده که آنها خواهناخواه به حاشیه بروند. روشنفکران دینی برخی از مهمترین متحدانشان را در ایران از دست دادهاند. اکنون اثری از یک جنبش اجتماعی قدرتمند دیده نمیشود٬ جریانهای دانشجویی کماکان در اغماست و رسانههایی مانند مهرنامه که دستاندرکاران آن در سالهای قبل از متحدان روشنفکری دینی بودند حالا به دشمنان فکری این جریان تبدیل شدهاند. تحمل ایدههای آنان توسط حکومت نیز کمتر از همیشه است. سال گذشته آیتالله خامنهای در یک سخنرانی عمومی به انتقاد از ایده اسلام رحمانی پرداخت و با این کار شاه بیت نظرات روشنفکران دینی را نشانه گرفت.
آنها حالا تنها امیدشان این است که وضعیتی ناگهانی مانند سال ۸۸ ایجاد شود و بتوانند دوباره دل مخاطبانشان را در ایران به دست بیاورند. در حال حاضر راههای ارتباطی روشنفکران دینی محدود به رسانههای خارج کشور و همچنین صفحاتشان در شبکههای اجتماعی است که مخاطبانش روی هم رفته حتی به اندازه طرفداران یکی از ستاره های ورزشی و سینمایی هم نمیشود. علیرغم همه اینها اصلا دور از انتظار نیست که آنها شانس دوبارهای برای تبدیل شدن به یک گروه مرجع اجتماعی پیدا کنند. در وضعیت سیال سیاسی ایران و فراز و نشیبهای غیرمنتظره٬ روشنفکران دینی حق دارند که به مانند سایر گروههای طرفدار تغییر به آینده امیدوار باشند.
