https://wp.me/p6xuBy-eah
شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران یک متهم به قتل را به اعدام، حبس و شلاق محکوم شد. همچنین در پرونده ای دیگر، شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز برای یک زندانی متهم به “قتل” حکم اعدام و حبس صادر کرد.
به گزارش حقوق بشر در ایران به نقل از رکنا، یک زندانی متهم به قتل با حکم قضایی به اعدام، زندان و شلاق محکوم شد. ظهر دوازدهم بهمن ماه سال ۹۵ جنازه پسر جوانی به نام محمد در حاشیه بزرگراه خرازی در حوالی دهکده المپیک پیدا شد. شواهد نشان میداد پسر ۳۰ ساله خفه شده است. جنازه به پزشکی قانونی منتقل شد و پلیس دریافت محمد که کارمند یک شرکت داروسازی بود در حالی که پدر و مادرش به سفر رفته بودند قربانی شده است.
پلیس به تحقیق پرداخت و در حالی که فرضیه حادثه با انگیزه سرقت قوت گرفته بود پلیس به ردیابی موبایل محمد پرداخت و فهمید گوشی موبایل محمد به سرقت رفته است. پنج ماه گذشته بود که مشخص شد گوشی محمد روشن شده است. به این ترتیب پلیس به ردیابی آن پرداخت و رد یک مرد جوان به نام عزیز ۳۷ ساله را یافت و وی را بازداشت کرد.
عزیز در بازجوییها گفت که محمد را نمیشناسد و از نحوه مرگ وی بی خبر است و گوشی موبایل او را را هنگامی که مشغول تمیز کردن ماشینش بوده پیدا کرده است. بازجویی از همسر عزیز تحقیقها را وارد مرحله تازهای کرد.
همسر عزیز به پلیس گفت: “همسرم یک شب به خانه آمد و گوشی موبایلی را به من هدیه داد. او اصلا نگفته بود گوشی موبایل را پیدا کرده است”.
تناقض گوییهای این زوج موجب شد علیه عزیز کیفرخواست صادر شود. به این ترتیب وی هفته گذشته در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمد باقر قربانزاده و با حضور یک مستشار در حالی پای میز محاکمه ایستاد که پدر و مادر محمد برای وی حکم اعدام خواستند.
پدر مقتول گفت: “پسرم در یک شرکت داروسازی کار میکرد. صبحها ساعت ۶ با سرویس به محل کارش میرفت و گاهی اوقات با خودروهای دربستی از اتوبان ستاری به اشرفی اصفهانی و سپس به جاده مخصوص کرج میرفت. پسرمان آن روز برای رفتن به محل کارش خواب مانده بود و احتمالا به عنوان مسافر سوار خودرو متهم به قتل شده است. اما ما نمیدانیم عزیز چطور و در کجا پسرمان را به دام انداخته و او را را کشته است”.
سپس متهم در جایگاه ویژه ایستاد و گفت : “من اصلاً مرتکب قتل نشدهام و محمد را نمیشناسم . من ساکن سلماس هستم. هر دو ماه یکبار به تهران میآمدم و با ماشین مسافرکشی میکردم. سپس به محل زندگیام میرفتم و بعد از چند روز استراحت دوباره به تهران برمیگشتم. من در مسیر اتوبان ستاری، بزرگراه اشرفی اصفهانی و جاده مخصوص کرج با ماشین مسافر کشی میکردم و ۵ ماه قبل از اینکه بازداشت شوم وقتی در حال تمیز کردن ماشین بودم گوشی موبایل را پیدا کردم. داخل آن هیچ سیمکارتی نبود به همین خاطر ۵ ماه منتظر شدم تا شاید صاحب آن را پیدا کنم. اما چون کسی مراجعه نکرد و مدتی بود همسرم گوشی لمسی میخواست و پولی برای خرید آن نداشتم آن را به همسرم هدیه دادم”.
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شد و عزیز را به اعدام، ۱۰ سال زندان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم کرد.
صدور حکم اعدام برای یک زندانی در استان البرز
به گزارش روزنامه ایران، یک زندانی متهم به قتل بعد از ۱۰ سال، به اعدام محکوم شد.
بیستم اسفند سال ۸۷، زن جوانی با مراجعه به پلیس آگاهی از ناپدید شدن خواهر ۳۸ سالهاش بهنام کبری خبر داد. با این گزارش تیم ویژهای از کارآگاهان جنایی وارد عمل شدند اما هیچ ردی از زن جوان وجود نداشت. تحقیقات ادامه داشت تا اینکه پلیس دریافت زن گمشده مدتی قبل صیغه مردی بهنام «فریبرز» شده و او نیز به شکل عجیبی ناپدید شده است. در حالی که کارآگاهان به دنبال ردی از این مرد بودند، ۱۰ سال پس از این ماجرا خودروی مقتول را دریکی از شهرستانها کشف کردند. با شناسایی صاحب خودرو مشخص شد او، خودرو را از مردی بهنام «فریبرز» خریده است. همین سرنخ کافی بود تا شوهر صیغهای مقتول ردگیری و سرانجام در یکی از شهرهای غربی کشور دستگیر شود.
در این گزارش آمده است: متهم در حالی که تصور نمیکرد پس از ۱۰ سال، ردپای او در قتل «کبری» پیدا شود، وقتی خود را در برابر شواهد پلیسی دید لب به اعتراف گشود و پرده از راز این پرونده برداشت. با این اعتراف، کیفرخواست پرونده با موضوع قتل عمد صادر و موضوع برای رسیدگی به شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز به ریاست قاضی هدایت رنجبرو با حضور قاضی یزدانپور ارسال شد.
در ابتدای جلسه اولیای دم خواستار اشد مجازات برای متهم شدند. سپس متهم پای میز محاکمه ایستاد تا به سؤالات قضات پاسخ دهد.
با مقتول چه نسبتی داری؟
متهم: “حدود سال ۸۴ با مقتول ازدواج موقت کردم”.
چرا او را کشتی؟
متهم: “پس از مدتی از ازدواجمان متوجه اعتیادش شدم و سر همین موضوع اختلاف پیدا کردیم. روز حادثه مواد مصرف کرده بود و سر اینکه میخواست تعطیلات نوروز با دخترش به شهر دیگری برود با هم درگیر شدیم که او داد و فریاد راه انداخت. من هم برای اینکه ساکتش کنم، دستم را جلوی دهانش گذاشتم که بیهوش شد و روی زمین افتاد. اول فکر کردم به خاطر مواد خوابش برده اما وقتی بیشتر بررسی کردم دیدم نفس نمیکشد و مرده است”.
به کسی خبر ندادی؟
متهم: “دست و پایم را گم کرده بودم، سوئیچ ماشین کبری را برداشتم و جسد را داخل خودرو گذاشتم. بشدت ترسیده بودم. نمیدانستم چه کار کنم. به همین دلیل جسد را به اطراف بیابانهای آتشگاه بردم و همانجا با یک دبه بنزین آتش زدم”.
چرا جسد را سوزاندی؟
متهم: “ترسیده بودم و میخواستم اثری از جسد باقی نماند. نمیدانستم چه کار کنم فقط خودرو را برداشتم و متواری شدم”.
در این ۱۰ سال چطور زندگی میکردی؟
متهم: “زندگی نداشتم. عذاب وجدان رهایم نمیکرد و مدام کابوس میدیدم”.
آیا فکر میکردی روزی دستگیر شوی؟
متهم: “حتی تصورش را هم نمیکردم اما حالا برای هر مجازاتی آمادهام”.
پس از پایان اظهارات متهم قضات وارد شور شده و با استناد به اسناد پرونده و گزارش پزشکی قانونی، متهم را به دلیل جراحات منجر به مرگ به حبس و به اتهام قتل عمد به اعدام محکوم کردند.
Subscribe to get the latest posts sent to your email.

