حقوق بشر در ایران – امروز چهارشنبه ۸ فروردین ماه ۱۴۰۳، کیوان رحیمیان، زندانی عقیدتی محبوس در زندان اوین نامه سرگشاده ای را منتشر کرد.
به گزارش حقوق بشر در ایران، روز سه شنبه ۷ فروردین ماه ۱۴۰۳، کیوان رحیمیان، شهروند بهایی و زندانی عقیدتی محبوس در اندرزگاه ۴ سالن ۴ زندان اوین، به مناسبت فرارسیدن تولد همسرش که چند سال قبل جان باخته به تشریح وضعیت و حالات روحی و روانی خود پرداخت.
این شهروند بهایی، در نامه خود خطاب به همسرش، در حالی که مجددا به حبس تعزیری محکوم شده به گفتگو پرداخته است.
متن نامه سرگشاده کیان رحیمیان، که جهت انتشار در اختیار حقوق بشر در ایران قرار گرفته در ادامه می آید:
آنچه بر ما گذشت / بازگویی آنچه در این چند ساله بر ما گذشت یا آرامش و سکون در عین درد، ناامیدی، مباهات و رضایت در عین تاسف و افسوس
فرشته عزیزم
بعد از ۷ یا ۸ سال مجددا از زندان برایت مینویسم که در این سالها بر ما چه گذشت در ابتدا مایل بودم به مناسبت سالگرد صعودت در ۲۴بهمن بنویسم، بعد نظرم تغییر کرد و هفتم فروردین سالگرد تولدت را برای این منظور انتخاب کردم. ترجیح میدهم بهانه این یادداشت تجلیل از خلق آرزوها و یا زندگی باشد که تولد یکی از نمادهای آن است. در این سالها تغییرات بسیاری در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی ما صورت پذیرفته است. از مهمترین آنها شروع میکنم. ژینا در ششم مهر ۱۴۰۱ با احسان زندگی مشترکشان را شروع کردند و خانهی عشقشان با یکدیگر را بنا کردند. این روز نقطه عطفی در زندگی او و طبعا من است و شاید پس از این روز من یکی از قولهایی که در آخرین روزهای زندگیات مبنی بر اتمام کارهای ناتمام دادم وفا کرده باشم منظورم همراهی ژینا در مسیر رشد و بالندگی تا به استقلال کامل برسد و خانوادهی خودش را تشکیل دهد. نمیدانم آیا همان گونه که شایستهی ژینا و تو بود توانستم عمل کنم یا نه؟ نمیدانم با چه کلمههایی شادمانی و شکرانهای را که در دل بابت ازدواج ژینا داشتم وقتی در روز ۲۷تیر ۱۴۰۲ سوار ماشین ضابطین از پارکینگ خانه به مقصد زندان اوین بیرون آمدم بیان کنم. من با خیالی به مراتب آسودهتر از سالهای ۸۳ و ۹۱ وارد زندان شدم هر چند اتفاقهای ماههای بعد این آسودگی خاطر را به طور کامل از بین برد.
ژینا، در خرداد ۹۷ دیپلم گرفت و در تیرماه همان سال کنکور داد و در دانشگاه آزاد قزوین در رشته مهندسی صنایع قبول شد برای ثبت نام با هم رفتیم و تا صدور کارت دانشجویی رسیدیم که به علت بهائیبودن کارت را تحویل ندادند و گفتند هفته بعد تماس میگیریم تا برای ثبت نام بیایید. خبری از آنها نشد و نهایتا این ثبت نام صورت نگرفت. دوماه بعد وقتی یکی از آن افراد ژینا را در خیابان دیده و شناخته بود با اظهار تاسف گفته بود اگر ثبت نام هم میکردی ما موظف بودیم بعد از چند ماه اخراجت کنیم. (آن سال ژینا در موسسه علمی هم حسابداری قبول شد و نخواند) سال بعد مجددا کنکور داد و در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد در رشته مهندسی شیمی با گرایش مواد غذایی قبول شد و شروع به تحصیل کرد و هم زمان در موسسه علمی رشته مدیریت را که دوست داشت (مانند تو) شروع کرد. حدود دو سالی که آنجا درس میخواند دوبار توسط حراست احضار شد و سوالهایی از او در مورد اعتقادش پرسیدند و یکبار هم فردی به او گفته بود نمیگذاریم تو درس بخوانی در اواخر این دوره هم به دو هم کلاسیاش پیغامهایی مبنی بر توصیه به انصرافش میدادند ژینا بعد از گذراندن واحدهای لازم تصمیم گرفت به تحصیلش با اخذ مدرک کاردانی اتمام بخشد. متاسفانه چندین ماه تلاش او منجر به اخذ مدرک نشد و هربار به عقب میانداختند و تا این زمان هم مدرکش را نگرفته است. خیلی عجیب است بعد از ۴۰سال هنوز جوانان بهائی از حق تحصیل به عنوان یکی از اساسیترین حقوق اولیه شهروندی محروم هستند و با گذشت این همه سال ژینا مانند من تو و بسیاری دیگر از جوانان مورد تبعیض قرار میگیرد.
بعد از سال۱۳۸۴، وقتی نماینده دولت در سازمان ملل اعلام کرد ستون مذهب در فرم کنکور به منظور انتخاب محتوا برای امتحان بینش دینی است بهائیان برای نشاندادن حسن نیت اسلام را انتخاب کرده و میکنند ولی تا همین امسال همهساله تعداد زیادی از جوانان نقص پرونده و تعداد کمتری مانند ژینا ثبت نام میشوند. از میان ثبتنامشدگان هم تعدادی قبل از اتمام تحصیل اخراج میشوند و معدودی هم به جهت نشاندادن این که بهائیان از حق تحصیل برخوردار هستند فارغالتحصیل میشوند و از بین فارغالتحصيلان هم بعضی مدرکشان را نمیتوانند بگیرند. محرومیت از حق تحصیل بعد از انقلاب فرهنگی در سال ۱۳۶۱ با جوانان بهائی و جوانانی با گرایشهای سیاسی خاص آغاز و تاکنون با دانشجویان ستارهدار و یا اخراج از دانشگاه برای زندانبودن… ادامه داشته و دارد.
در این چند سال من علاوه بر چاپ کتاب پرورش محبتآمیز کودکان (تو ترجمهاش را شروع کردی و فرصت اتمامش را نیافتی و جزء قولهای من برای اتمام کارهای ناتمام در زندان آن را به طور کامل ترجمه کردم) دو کتاب دیگر نیز چاپ کردم که متاسفانه از اسفند۱۴۰۰ حق بازنشر همهی کتابها و چاپ کتاب جدید از من و کامران سلب شد و با تمام تلاشی که در سال۱۴۰۱ کردیم به نتیجهای نرسیدم و ما به عنوان بهائی از یکی دیگر از از حقوق شهروندی خود یعنی نشر کتاب با مجوز قانونی علیرغم تایید محتوای آنها توسط وزارت ارشاد محروم شدیم. اخیرا در همین اسفند نام تو هم به ممنوعالقلمها اضافه شده است. و حتی از تو که ۱۲سال پیش از این اعلام رفتهای و کتابهایت بارها جاب شده است نگذشتند. حقوق شهروندی که نه فقط ما بلکه تعداد دیگری از مولفان، محققان و مترجمان صرفا به علت باورهای اعتقادی، سیاسی یا فعالیتهای اجتماعیشان محروم هستند و این سوای ممیزیهای زیادی است که در محتوای کتابها صورت میگیرد و عملا آزادی قلم را صلب میکند.
فرشته عزیزم! در ۲۷تیر ۱۴۰۲، به اتهام (تبلیغ آیین بهائی از طریق کلاسهای روانشناسی) و (اجتماع و تبانی بر علیه امنیت ملی) بازداشت شدم. همان روز اول به مدت ۱دقیقه، و ۵روز بعد به مدت سه دقیقه تلفنی با ژینا و مامان صحبت کردم ولی پس از آن به مدت ۴۳روز از حق هرگونه تماسی محروم بودم. ۴۵روز را در سلولهای انفرادی بازداشتگاههای ۲۰۹ و ۲۴۰، و ۲۲روز را در سویئت پنج نفرهای که امکاناتش مانند انفرادی بود و بقیهاش را هم در عمومی ۲۰۹ گذراندم. در ۱۵آبان وارد اندرزگاه چهار زندان اوین شدم. در ۲۵بهمن حکم خود را از قاضی صلواتی دریافت کردم. پنج سال تعزیری برای تبلیغ آیین بهایئت از طریق کلاسهای روانشناسی کاملا نادرست است. و همهی افرادی که چه بهصورت فردی و چه گروهی در کلاسهای من شرکت کردهاند گواه این واقعیت هستند که من کلمهای از آیین بهائی و یا بهائیبودنم نگفتهام. و چهبسا بسیاری از آنها نمیدانستند بهائی هستم. چهار سال به اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور این هم عاری از حقیقت است. شش سال محرومیت از حقوق اجتماعی و ۵۰میلیون تومان جریمه محکوم شدم. و الان در نهمین ماه حبس خود هستم. در این چند ساله هم بازداشت و زندانیشدن تعدادی از بهایئان همانند ۴۵سال گذشته ادامه داشته و محکومیت به خاطر عضویت در گروه جامعه بهائی به قصد برهمزدن امنیت کشور، تبلیغ علیه نظام، تبلیغ آیین بهائی و اجتماع و تبانی با قصد برهمزدن امنیت کشور در جریان است. و هماکنون تعداد دیگری از بهائیان مانند من در زندان هستند و یا منتظر ورود به آن هستند. مسئلهایی که در حدی بسیار وسیعتر مشمول تعداد قابل توجهای از فعالین سیاسی، مدنی و اجتماعی با اتهاماتی مشابه همینها است.
با وجودی که هنگام بازداشت فکر میکردم نسبت به دو مرتبهی قبل آسودگی خاطر بیشتری دارم چون در سال۸۳ من و تو با هم دستیگر شدیم و ژینا تنها ماند و سال ۹۱ در حالی که فقط هفتماه از صعود تو میگذشت وارد زندان شدم و کامران و فاران هم زندان بودند و ژینا و آرتین در کنار مامان بودند در این مرتبه ژینا ازدواج کرده بود و من تنها بازداشت شدم ولی اینگونه نشد. سه هفته پس از دستگیری من همانگونه که در بازجوییها میگفتند برای ژینا مشکلاتی فراهم کردند. بیماریهای مامان شدید شد و در ۳۰آبان ۱۴۰۲ به عالم ملکوت صعود نمود، همانگونه که در بازجوییها در زمانیکه کلا از خانه بیخبر بودم میگفتند مادرت بزودی میمیرد.
از ابتدای سال ۱۴۰۲ چالشهای جدیدی برای گلستان جاوید تهران به وجود آمده است که منجر به دستیگری و محکومیت چهار نفر از احبا در این رابطه و دفن تعدادی از متصاعدین بهائی علیرغم میل و بدون اطلاع خانوادهشان در بخش معدومین خاوران شد. مامان هم از همان دسته متصاعدین است که در نزدیکترین محل به محل دفن بابا (هیچکدام را دقیقا نمیدانیم کجاست) دفن شد. در کمال ناباوری بعد از فوت مامان با وجودی که در سه روز اول موافقت نکردند در چهار آذر که برای شرکت در دادگاهم به شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب برده شدم قاضی صلواتی با مرخصی سه روزهام برای مراسم مامان موافقت کرد. ما به اتفاق تصمیم گرفتیم پیکر مامان را برای یادگیری دانشجویان رشته پزشکی به دانشگاه تهران اهدا کنیم. باز با وجودی که من و کامران حتی تعهد محضری دادیم که ادعایی به عنوان فرزندان وی نداشته و نخواهیم داشت و قرار بود در ۶آذر پیکر مامان تحویل دانشگاه شود ولی تحویل نشد. و در نهایت بعد از چندین روز در همان بخش خاوران به صورت دو طبقه و بدون نام دفن شد. ماجرای گلستانهای جاوید، آرامستانهای بهائی هم مانند بسیاری دیگر از حقوق شهروندی در این ۴۵سال بارها نقض شده است. از مصادره گلستانها تا تخریب قبور تا عدم اجازه تدفین در شهری و انتقال اموات به شهری دیگر و یا همین ماجرای گلستان جاوید تهران.
در این چند ماهه زندان و به ویژه ایام ۲۰۹ بارها و بارها در طی شبانهروز از روح بابا و تو طلب شفاعت کردم و از حضرت بهاءالله خواستم که توان و صبر و استقامت دهد تا این دوران را طی کنیم و هنوز هم این تقاضا را دارم.
وقتی این وقایع را مجددا مرور کردم احساسهای متناقضی را در لحظه تجریه میکنم از یک طرف غم، تاسف، نگرانی، افسوس و درد که این وقایع موجب ایجاد مشکلات فراوانی برای ژینا و احسان شد و من با وجودی که در روزهای آخر حیات تو قول داده بودم که مراقب مامان باشم و در خدمتش باشم همانگونه که در طی این سالها او مراقب من، تو و ژینا بود، متاسفانه در سختترین شرایط جسمیاش در کنارش نبودم تا حتی تکیهگاهش باشم در زمانی که حتی نمیتوانست راه برود و از طرف دیگر آرامش، رضایت و مباهات از این که همهی خانواده به آنچه باور و در توان داشتیم، عمل نمودیم و امیدوارم درسی را که از بازداشت سال۸۳ تا کنون در حال آموختنم را یاد بگیرم (ما أردتُ إِلاّ ما أَرَدتَهُ ولا أُحِبُّ إِلا ما تُحِبُّ؟)
فرشته جانم! قصدم نوشتن رنجنامه نیست و امیدوارم اینگونه شنیده نشود چون همانگونه که بتهون گفته رنج عامل رشد و تکامل است و ما به عنوان یک فرد مومن به آیین بهائی باور داریم که گداختن آهن در کوره موجب خلوص آن میشود پس آنچه نوشتم فقط بازگویی بلند آن چیزهایی بود که در این سالها تجربه کردیم و در درونم حس میکردم من هم مانند همه انسانها به آرامش، صلح، امنیت، ثبات، آزادی و اثرگذاری نیاز دارم و در تمام سالهای زندگیام سعی کردهام حتی در زندان با راههای مختلف به نیازها پاسخ دهم ولی به قول فردی که برایم خیلی عزیز است بزرگترین رنج، درد و تبعیض در حق ما این است که ما از خدمت و ارائه آنچه در توان برای آبادانی و رفاه کشور عزیزمان ایران داریم، محروم هستیم. امیدوارم که نهایت ظلمت، سیاهی و تاریکی شب سرآغاز روشنی روز و طلوع خورشید باشد.
اسفندماه ۱۴۰۲/ سالن ۴ اندرزگاه ۴ زندان اوین/ به مناسبت ۷ فروردین تولد فرشته عزیز
در تشریح پرونده سازی بر علیه کیوان رحیمیان، لازم به اشاره است که این شهروند بهایی، در تاریخ ۲۷ تیر ماه ۱۴۰۲، در پی یورش ماموران وزارت اطلاعات به منزل وی پس از تفتیش و توقیف برخی لوزام شخصی اش بازداشت و برای تشکیل پرونده قضایی به بند ۲۰۹ آن نهاد امنیتی منتقل شد و با توجه به طولانی شدن مراحل بازجویی ها و پیگیریهای خانواده این شهروند بهایی وی از زمان بازداشت فقط ۲ تماس کوتاه در حد ۱ دقیقه (با حضور بازجوی پرونده اش) با آنها برقرار کرده بود.
کیوان رحیمیان، در تاریخ ۱۶ دی ماه ۱۴۰۲، توسط ابوالقاسم صلواتی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، محاکمه و از بابت اتهام (فعالیت آموزشی و یا تبلیغی انحرافی مغایر و یا مخل به شرع مقدس اسلام) به تحمل ۵ سال حبس تعزیری، به اتهام (اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور) به تحمل ۴ سال حبس تعزیری و بعنوان مجازات تکمیلی هم به ۶ سال محرومیت از حقوق اجتماعی و پرداخت ۵۰۰ میلیون ریال جریمه نقدی به صندوق دولت، محکوم شده است.