یک شنبه , ۲۳ اردیبهشت , ۱۴۰۳
یکشنبه, می 12

نامه سرگشاده سعید ماسوری، زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار کرج

0
133

حقوق بشر در ایران ـ  امروز چهارشنبه ۵اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، سعید ماسوری، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین با انتشار نامه سرگشاده نسبت به سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران اعتراض کرد. 

به گزارش حقوق بشر در ایران، روز یکشنبه ۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، سعید ماسوری، متولد ۱۳۴۴، دارای مدرک دکترا و زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار کرج، در حالی که بیست و چهارمین سال حبس ابد خود را سپری می کند با انتشار نامه ای سرگشاده، ضمن اعتراض به نقض فاحش حقوق بشر در ایران و گسترش سرکوب شهروندان در ایران، نسبت به صدور و اجرای احکام اعدام و وضعیت کنونی ایران اعتراض کرد. سعید ماسوری، در حال تحمل محکومیت حبس ابد خود، به اتهام (محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران) است و از سال ۱۳۷۹ در حالی که از حق اعزام به مرخصی و سایر حقوق شهروندی یک زندانی محروم است در زندان بسر می برد. 

سعید ماسوری در بخشی از نامه سرگشاده خود اعلام کرد:”چرا زنان و دخترانمان هر روزه به بهانه های مختلف عفاف و حجاب و غیره در هر کوی و برزن و مدرسه و دانشگاه مورد تعرض و سرکوب وحشیانه قرار میگیرند؟ آیا چنین نیست که مقاومت و محور مقاومت در واقع در خیابان‌های شهرهای ایران بوده و بر عهده زنان و دختران قهرمانمان قرار گرفته است. به عنوان یک زندانی که ۲۴ سال را در زندان گذرانده ام، انبوه سرکوب، شکنجه، دادگاه های چند دقیقه‌ای، احکام ظالمانه و انبوه اعدام‌ها را از نزدیک شاهد بوده و بسیاری را در آخرین لحظات قبل از اعدامشان دیده و با تک تک آنها بارها و بارها اعدام شده ام. به خوبی می‌توانم این را بفهمم که دستکم ۸۵۰ اعدام در سال ۱۴۰۲، با احتساب خانواده هایشان، سالانه هزاران نفر را وادار می‌کند تا یک شب را در جلو زندان به انتظار اعدام و تحویل گرفتن جسد بی جان عزیزشان به صبح برسانند. اگر این ارعاب و هراس افکنی نیست پس چیست؟ مگر ترور(در لفظ انگلیسی) و ارهاب(در لفظ عربی) به معنای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم نیست؟ آیا این ترس و وحشت هم، برای ترساندن اسراییل و آمریکاست یا ترساندن مردم ایران؟؟” 

متن کامل نامنه سرگشاده سعید ماسوری که برای انتشار در اختیار حقوق بشر در ایران گرفته در ادامه می آید: 

“در پی خویشند و صنعت کردِ خویش
دمّ ماران را سر مار است کیش

به بهانه سه‌شنبه‌های اعتراض به اعدام

درست همزمان با حمله موشکی به اسرائیل، موج دستگیری‌ها، سرکوب زنان (تحت عنوان عفاف و حجاب ) حمله به زندان‌ها و اعدام‌ها اوج می‌گیرد ،شاید در ظاهر جنگ‌های بیرونی ربطی به سرکوب داخلی نداشته باشد ولی با کمی تامل می‌توان رابطه را متوجه شد، ولایت فقیه از ابتدا انتخاب مردم نبوده فلذا برای حفظ خود به سپاه(زور و سرکوب سپاه) نیاز داشته و از طرفی دیگر این همه بحران‌های معیشتی، گرانی، فقر و فساد و… محصول همین سیستم ولایت بوده و خشم و اعتراضات مردم از این اوضاع هم باید توسط سپاه سرکوب گردد. تا اینجای کار نظام ولایت فقیه برای بقای خود و محافظت در برابر خشم و اعتراضات مردمی نیازمند سپاه پاسداران است و سپاه پاسداران هم برای اینکه ضرورتی وجودی داشته باشد به جنگ و بحران نیازمند است لذا در چند جمله ولایت فقیه برای بقا و حفظ خود در برابر خشم مردم به سپاه نیاز دارد و سپاه هم برای توجیه دلیل وجود خود به دشمن خارجی و جنگ و بحران نیازمند است.

پس ولایت فقیه برای بقای خود به چنین جنگ‌هایی نیاز دارد تا جنگ با مردم ایران را بپوشاند.

این در واقع جنگ این حکومت با مردم ایران است که نه دیروز و امروز که از ۴۵ سال پیش وجود داشته است و به همین دلیل امروز با امواج سرکوب خیابانی و اعدام مواجه هستیم (در حالی که منطقاً می‌بایست در شرایط یک جنگ بیرونی موقتاً هم که شده دست از آزار و اذیت و تحریک مردم بردارد) ولی از قضا سرکوب بیشتر هم می‌شود چون جنگ اصلی همین است و مقابله با این حاکمیت ضد مردمی ،صرفاً وظیفه و کار مردم ایران است و نه هیچ دولت خارجی!!

فلذا، به عنوان یک زندانی که ۲۴ سال را در زندان گذرانده ام، انبوه سرکوب، شکنجه، دادگاه های چند دقیقه‌ای، احکام ظالمانه و انبوه اعدام‌ها را از نزدیک شاهد بوده و بسیاری را در آخرین لحظات قبل از اعدامشان دیده و با تک تک آنها بارها و بارها اعدام شده ام. به خوبی می‌توانم این را بفهمم که دستکم ۸۵۰ اعدام در سال ۱۴۰۲، با احتساب خانواده هایشان، سالانه هزاران نفر را وادار می‌کند تا یک شب را در جلو زندان به انتظار اعدام و تحویل گرفتن جسد بی جان عزیزشان به صبح برسانند. اگر این ارعاب و هراس افکنی نیست پس چیست؟ مگر ترور(در لفظ انگلیسی) و ارهاب(در لفظ عربی) به معنای ایجاد ترس و وحشت در میان مردم نیست؟ آیا این ترس و وحشت هم، برای ترساندن اسراییل و آمریکاست یا ترساندن مردم ایران؟؟ و راستی چرا زنان و دخترانمان را هر روزه به بهانه های مختلف عفاف و حجاب و… در هر کوی و برزن و مدرسه و دانشگاه مورد تعرض وسرکوب وحشیانه قرار می‌دهند؟ آیا چنین نیست که مقاومت و محور مقاومت در واقع در خیابان‌های شهرهای ایران بوده و بر عهده زنان و دختران قهرمانمان قرار گرفته که با ایستادگی و مقاومت خود، ترجمان واقعی زندگی شده‌اند و به ما و همه جهانیان آموختند

که:”زندگی آنگاه که نمی‌توانیم آنگونه که می‌خواهیم باشیم. تنها (زنده بودنی) اجباری و تحمیلی است و نامش بردگی است و نه زندگانی…!!! و چه بسا برای یک زندگی انسانی باید پافشاری، ایستادگی و مقاومت کرد. امروز شاهدیم که زنان و دختران میهنمان با مقاومت خود، آزادگی و زندگانی را برای خود و همه مردم معنایی جدید و جانی تازه بخشیده اند و این موج مقاومت را به زندان‌های جای جای میهن هم سرایت داده اند.”

که:”ما زنده به آنیم که آرام نگیریم / موجیم که آسودگی ما عدم ماست.”

ما هم در زندان می‌خواهیم خبر از (بودن) خود بدهیم و از چند ماه پیش که استمداد و تظلم خواهی زندانیان عادی محکوم به اعدام و خانواده‌هایشان شنیده شد. کارزار (سه‌شنبه‌های توقف ماشین اعدام) با اعتصاب غذای هفتگی کلید خورد و مورد استقبال و حمایت زندان‌ها و زندانیان مختلف با گرایشات گوناگون قرار گرفت. چرا که (اعدام) اصلی‌ترین اهرم سرکوب است و طبعا مخالفت و اعتراض به آن هم از اهمیت ویژه خود برخوردار است. خصوصاً اینکه استعانت و استمداد این زندانیان عادی به خاطر احکام فله ای اعدام و بی‌پناهی آنها در این “قربانی شدن” برای ارعاب و ترساندن جامعه معترض ،بسیار تکان دهنده بود و به وضوح نشان داد که اعدام‌ها چه سیاسی و چه غیر سیاسی فقط برای ارعاب مردم است.

سعید ماسوری/ واحد ۳ زندان قزلحصار کرج/ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳

در تشریح وضعیت سعید ماسوری، در حالی که برای تحصیل در کشور نروژ به سر می‌برد در تاریخ ۱۹ اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۷۹، پس از بازگشت به ایران توسط ماموران وزارت اطلاعات در شهرستان دزفول بازداشت و پس از انتقال به تهران و زندان اوین از بابت اتهاماتی مرتبط با (عضویت ماثر در سازمان مجاهدین خلق ایران) تحت بازجویی های شدید قرار گرفت و از زمان بازداشت به مدت ۱ سال ۲ ماه در سلول انفرادی محبوس و از حقوق اولیه یک متهم محروم شده بود. 

پس از اتمام مراحل بازجویی ها و بازپرسی، سعید ماسوری، در سال ۱۳۸۱، توسط قاضی دادگاه انقلاب تهران، محاکمه و از بابت اتهام (محاربه از طریق عضویت در سازمان مجاهدین خلق)، به اعدام، محکوم و پس از اعلام فرجام خواهی و طی مراحل دادرسی مجدد در دادگاه انقلاب تهران حکم وی به حبس ابد تقلیل پیدا کرد و تا به امروز ۲۴ سال از حبس تعزیری خود را سپری کرده است. 

برچسب هاهوادار سازمان مجاهدین خلقمرخصی زندانیان سیاسی در ایرانسعیدماسوریزندانی سیاسی سعیدماسورینامه سعیدماسورینامه سرگشادهمحاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلقهواداری از سازمان مجاهدین خلقارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایرانواحد ۳ زندان قزلحصار کرجنامه سعید ماسورینامهنامه زندانینامه زندانیانبیانیه زندانیان سیاسی در ایرانمحرومیت از درمان زندانیان سیاسی در ایرانواحد سه زندان قزلحصاروضعیت زندانیان سیاسی در ایرانسعید ماسوریاخبار زندانیان سیاسی در ایرانهوادار سازمان مجاهدین خلق ایرانسعیدماسوری زندانی سیاسیواحد سه زندان قزلحصارکرجمحرومیت زندانیان سیاسی در ایراننامه زندانیان سیاسیاعضای سازمان مجاهدیناعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایراناتباط با سازمان مجاهدین خلقزندانی سیاسیسعیدماسوریواحدسه زندان قزلحصارنامه سعید ماسوری زندانی سیاسینامه زندانی سیاسیبند زندانیان سیاسی در ایرانانتقال زندانیان سیاسی در ایرانارتباط با سازمان مجاهدین خلقواحد۳زندان قزلحصار کرجهواداران سازمان مجاهدین خلقسعیدماسوری فعال سیاسیسازمان مجاهدین انقلاب اسلامینامه زندانی عقیدتیبند 6 زندان قزلحصار کرجهوادار سازمان مجاهدینواحد سه زندان قزلحصار کرجسعید ماسوری زندانیسازمان مجاهدین خلقسازمان مجاهدین خلق ایرانآزادی مشروط زندانیان سیاسی در ایرانزندانیان سازمان مجاهدینفعال سیاسی سعید ماسوریسعید ماسوری زندانی سیاسی

پاسخی بگذارید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Discover more from حقوق بشر در ایران

Subscribe now to keep reading and get access to the full archive.

Continue reading